سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/3/11
1:4 صبح

جنسیت کامپیوتر؟

بدست نسیم سحر در دسته

یک استاد دانشگاه که قبلا دریا نورد بود نظرش نسبت به این نکته که چرا در دریا نوردی معمولا کشتی ها را مونث فرض کرده، اسامی و ضمایر را در حالت تانیث برای آنها به کار می برند، جلب شد.

چنین پرسشی در مورد کامپیوتر هم برای او مطرح شد او میل داشت بداند که به نظر مردم کامپیوترها مونث هستند یا مذکر. به همین منظور دو گروه از متخصصان کامپیوتر را تشکیل داد که در گروه اول همگی خانم و در گروه دوم همگی آقا بودند. از اعضاء هر دو گروه خواسته شد تا با ذکر حداقل چهار دلیل بگویند که جنسیت کامپیوتر چیست؟

گروه خانم ها معتقد بودند که کامپیوتر را باید مرد فرض کرد زیرا:

1-     برای جلب نظرشان حتما باید آنها را روشن کرد.

2-     داده های زیادی درونشان هست ولی اصلا آنها خبری ندارند.

3-     آنها برای کمک به ما هستند اما بیشتر وقت خود را صرف حل مشکلات خودشان می کنند.

4-  بلافاصله پس از انتخاب یکی از آنها، می فهمید که اگر کمی بیشتر صبرکرده بودید می توانستید مدل بهتری پیدا کنید.

اما گروه آقایون معتقد بودند که کامپیوتر را باید زن فرض کرد زیرا:

1-     هیچ کس به جز سازنده شان به منطق درونی آنها پی نمی برد.

2-  زبانی که کامپیوترها برای ارتباط با دیگر همجنس هایشان به کار می برند فقط برای خودشان قابل فهم است.

3-     کوچکترین اشتباه شما برای مدت بسیار طولانی در حافظه شان باقی می ماند.

4-     پس از اینکه یکی ازآنها را تهیه کردید می بینید که همه درآمدتان را باید خرجش کنید.

پی نوشت:

حالا واقعا به نظر شما کامپیوتر مونث است یا مذکر؟

 


87/2/21
11:54 عصر

حکایت آن پرستار

بدست نسیم سحر در دسته

 

وقتی به حضرت زینب فکر می کنیم اول از همه یاد صبرش می افتیم و جمله ی معروفش ما رایت الا جمیلا.  براستی عجب صبری داشت که در عمق فاجعه و غم همه چیز را زیبا می دید وقتی که بی کس و تنها ماند در شب عاشورا و هیچ کسی را نداشت حتی در آن شب نماز شبش را خواند و واقعا عجب صبری دارد زینب.

          ما می دانیم که صبر بر دو نوع است1- صبر بر گناه 2- صبر در اطاعت از خداوند. برای ائمه علیهم السلام صبر بر گناه اصلا پیش نمی آید و فقط وفقط مختص ما انسانهای معمولی می باشد. اما صبر هم درجه های متفاوتی دارد از بی ارزش ترین صبر تا والاترین صبر. آن صبری که صاحبش از روی ناچاری آن را انجام دهد و در کنارش مدام غر بزند و از وضع موجود شکایت کند بی ارزش ترین صبر نزد خدواند است مثل کسی که زندانی است و چه دلش بخواهد و چه  نخواهد از آزادی بهره ی ندارد.

در جهت مقابل والاترین صبر مختص کسی است که می تواند خود را آزاد کند اما اطاعت از دستورات خدا را مقدم بر راحتی خودش بداند. سختیهای امتحان را با اشتیاق و خود خواسته  می پذیرد و بهترین و زیباترین رفتار را در سختیها از خود نشان می دهد.

حضرت زینب از بدو تولد داغ و فراق پدر بزرگ، مادر، پدر، دوبرادر و فرزندانشان را دید و در نهایت از طرف مسلمانان ظاهری به بی دینی متهم شد اما همه چیز را زیبا دید. براستی چه کسی می تواند در اطاعت محض از خدا و ولی بر حق او تا این اندازه ذوب شود و زیبایی ببیند غیر از حضرت زینب.

                                ایشان به حق پرستار دین بود.

 

سِرّ نی در نینوا می ‌ماند اگر زینب نبود              کربلا در کربلا می ‌ماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ          پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

چشمه ی فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان              در کویر تفته جا می ‌ماند اگر زینب نبود

زخمهء زخمی ‌ترین فریاد در چنگ سکوت          از طراز نغمه وا می ‌ماند اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ           در گلوی چشمها می ‌ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی بی ‌سوار و بی ‌لگام            در بیابان ها رها می ‌ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب                پشت کوه فتنه جا می ‌ماند اگر زینب نبود

پی نوشت:

تقدیم به همه دوستداران حضرت زینب و پرستاران گرامی که با نام و رفتار ایشان بیش از هرکسی آشنا هستند.

انشالله بتونیم ادامه دهنده راه ایشون در حفظ دین باشیم. یا حضرت زینب دستمو بگیر بیشتر از گذشته محتاجم. التماس دعا


87/2/7
11:40 عصر

عشقی برای تمام عمر

بدست نسیم سحر در دسته

 

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند، به  سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زحمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب ندیده باشه.

پیرمرد غمگین شد، گفت که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

پیرمرد گفت: زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم. او آلزایمر دارد. چیزی متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته به آرامی گفت: اما من که می دانم چه کسی است!

پی نوشت:

منبع مجله روز زن شماره 2131

ما هم مطلب کم میاریم مجبور میشیم همش کپی پیست کنیم خودتون به بزرگواری خودتون ببخشید. خلاصه دیدم قشنگه حیف آومد دوستانم را بی نصیب بذارم.

دعا فراموش نشود.


87/1/31
12:36 صبح

پنج وارونه چه معنی دارد؟

بدست نسیم سحر در دسته

”پنجِ وارونه چه معنی دارد؟“

خواهر کوچکم از من پرسید.
من به او خندیدم.
کمی آزرده و حیرت‌زده گفت:
”روی دیوار و درختان دیدم.“
بازهم خندیدم.
گفت: ”دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه
پنجِ وارونه به مینو می‌داد.“
آن‌قدَر خنده بَرَم داشت
که طفلک ترسید.
بغلش کردم و
بوسیدم و
با خود گفتم:
”بعدها
وقتی باریدنِ بی‌وقفه‌ی درد
سقفِ کوتاهِ دلت را خم کرد
بی‌گمان می‌فهمی
پنجِ وارونه چه معنی دارد.“
رفت و سیبی آورد
نصف کردیم.
دمی خیره بر آن نیمه به نجوا می‌گفت:
”نکند یعنی ... یعنی ... همین نیمه‌ی سیب!؟“
تنِ آن نیمه، تبِ خواهش بود.
گاز زد.
خنده‌ی لب‌های خدا را چیدم.
خیره بر نیمه‌ی گندیده‌ی خود خندیدم.
علی بداغی

قابکی بی‌رنگ
  مرغکی دل‌تنگ

سال‌ها بیدار
  جلوه‌ی دیوار

 

آسمان بسته
  بال‌ها خسته

 

آن همه پرواز
  عاقبت آغاز

علی بداغی

 

 برگزیده‌ای از کتابِ "آن همه پرواز، عاقبت آغاز" / علی بداغی / نشر دارینوش / 1373

پی نوشت:

این مطلب را چند شب قبل از یک وبلاگی کپی کردم ولی شرمنده ادرس وبلاگش را ثبت نکردم با اجازه از صاحبش.


87/1/19
11:25 عصر

لحظه فراموش نشدنی

بدست نسیم سحر در دسته

 

می خواستم بگم من نوعی  در مکانی مثل متروی تهران شاید شرمم بشود که قرآن بخوانم ولی این خانم با اینکه در کشوری هست که شاید کمتر از یک درصد مسلمان درآن زندگی می کنند به راحتی قرآن می خواند و هیچ خجالتی ندارد ولی ما     بچه مسلمونا چی؟؟؟ که قرآن خواندن درمکانهای عمومی  را نشانه فرهنگ و پیشرفت نمی دانیم.
درسهایی که از این عکس می گیرم:

1-     استفاده بهینه از وقت 

2- خجالت نکشیدن از ابراز عقیده

3- .................

شما چه می بینید؟؟؟؟؟